دونالد ترامپ از آغاز ریاستجمهوریاش در سال ۲۰۱۷، افغانستان را نه صرفا بهعنوان میدان نبرد یا ماموریت ضدتروریسم، بلکه به مثابه گنجینهای از منابع طبیعی میدید که میتواند هزینههای جنگ را جبران کرده و به ابزاری برای اعمال قدرت اقتصادی و سیاسی بدل شود.
نگاه او از ابتدا معاملهمحور و اقتصادی بود. به نوشته باب وودوارد، خبرنگار و نویسنده امریکایی، ترامپ در نخستین دوره ریاستجمهوری خود گفته بود: «امریکا در افغانستان هزینه داده، پس باید سهمی از ثروت زمینش بگیرد.»
این رویکرد بعدها در قالب سیاستهای ژئواقتصادی او، به یکی از محورهای رقابت با چین تبدیل شد. اکنون این پرسش مطرح است که آیا ترامپ، قصد دارد به معادن غنی افغانستان دسترسی مستقیم پیدا کند؟
از ایده تا وسوسه استخراج
باب وودوارد در کتاب «ترس؛ ترامپ در کاخ سفید» نوشته در یکی از نخستین جلسات شورای امنیت ملی در سال ۲۰۱۷، ترامپ با اشاره به ثروت معدنی افغانستان گفت: «افغانستان ذخایر عظیمی دارد. ما آن را مثل چین استخراج نمیکنیم. باید مقداری از این معادن را به دست بیاوریم. تا وقتی معادن را نگیریم، با کسی معاملهای نمیبندم».
وزیران دفاع و خارجه تلاش داشتند بر راهحلهای نظامی و دیپلوماتیک تمرکز کنند، اما ذهن رئیسجمهور بر استخراج منابع طبیعی قفل شده بود.
به نقل از کتاب «ترس؛ ترامپ در کاخ سفید» چند ماه بعد، در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، اشرف غنی، رئیسجمهور پیشین افغانستان، به ترامپ پیشنهاد دسترسی انحصاری به معادن افغانستان را داد.
دیدار دونالد ترامپ با اشرف غنی در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در ۲۰۱۷ در نیویارک
این پیشنهاد خشم و هیجان ترامپ را همزمان برانگیخت. او فریاد زد: «آنها معادنشان را به ما پیشنهاد دادهاند. چرا ما آنجا نیستیم؟ چینیها غارت میکنند.» اما مشاورانش توضیح دادند که افغانستان فاقد زیرساخت، قوانین مالکیت و امنیت لازم است. ترامپ اما با اصرار گفت: «باید یک شرکت بفرستیم، مناقصه بگذاریم، این سرمایهداری واقعی است!»
در جلسهای دیگر در کاخ سفید، وقتی مشاور امنیت ملی گفت موضوع از مسیر شورای امنیت ملی در حال بررسی است، ترامپ فریاد زد: «من دیگر این فرایند لعنتی را نمیخواهم. بروید و معادن را بگیرید، موقعیتی مجانی است». در پایان، ویلبر راس، وزیر بازرگانی ترامپ داوطلب شد و گفت خودش پیگیری میکند. اما بررسیهای بعدی وزارت خارجه نشان داد که پروژه از نظر حقوقی و امنیتی غیر عملی است. بیشتر معادن در مناطق تحت کنترول طالبان بود و هیچ شرکت خصوصی حاضر به سرمایهگذاری نشد. حتی کارشناسان هشدار دادند که چنین اقدامی خوراک تبلیغاتی افراطگرایان میشود: «امریکا آمده ثروت شما را غارت کند.»
منابع حیاتی معدنی و بازتعریف رقابت با چین
افغانستان از نظر زمینشناسی یکی از غنیترین نقاط جهان است. ویلیام برد، فارغالتحصیل اقتصاد از دانشگاه هاروارد، میگوید ارزش ذخایر معدنی این کشور بیش از یک تریلیون دالر است. شامل لیتیوم، مس، آهن و عناصر خاکی کمیاب؛ موادی که در تولید باتری، فناوری سبز و صنایع نظامی نقشی کلیدی دارند.
چین طی سالهای اخیر با تسلط بر زنجیرههای تأمین این عناصر، جایگاهی مسلط یافته است.
همین موضوع باعث شد رقابت ژئوپلیتیکی بر سر «مواد معدنی حیاتی» به یکی از محورهای جنگ سرد اقتصادی میان واشنگتن و بیجینگ تبدیل شود. دونالد ترامپ کوشید تا منابع معدنی را از یک موضوع صرفاً اقتصادی به بخشی از امنیت ملی امریکا تبدیل کند. او با صدور چند دستور اجرایی، بر تقویت زنجیره تامین داخلی و کاهش وابستگی به چین تأکید داشت. چین حدود ۹۰ درصد ظرفیت جهانی استخراج و پالایش مواد زیرزمینی کمبات را در اختیار دارد و از آن بهعنوان اهرم فشار اقتصادی استفاده میکند. برای همین، دولت ترامپ بر سرمایهگذاری بیشتر، تدوین مقررات جدید و همکاری با کشورهای همپیمان، مثل کشورهای آسیایی مرکزی، تمرکز کرد تا وابستگی خود به چین را کمتر کند.
بگرام؛ 'دروازه ثروت معدنی افغانستان'؟
برخی از کارشناسان معتقدند که در ماههای اخیر نگاه معاملهمحور دونالد ترامپ به افغانستان پررنگتر شده است. او بارها از لزوم بازپسگیری پایگاه بگرام سخن گفته؛ نه فقط برای جبران «خروج فاجعهبار» سال ۲۰۲۱، بلکه بهعنوان نمادی از بازگشت نفوذ امریکا به کمربند معدنی افغانستان و ابزاری برای رصد فعالیتهای چین در منطقه.
ترامپ در سپتامبر ۲۰۲۵ به صراحت گفت: «در تلاشیم بگرام را پس بگیریم». چند روز بعد هشدار داد که اگر طالبان این پایگاه را به امریکا ندهد، «اتفاقات بدی میافتد». برخیها این مواضع را نشانهای از پیوند دوباره میان اهداف امنیتی و منابع معدنی دانستند؛ بگرام در برخی از گفتوگوهای سیاسی بهعنوان «دروازه ثروت معدنی افغانستان» تعبیر شد.
همزمان، دولت ترامپ حدود ۴۰۰ میلیون دالر برای پروژههای انرژی و مواد حیاتی در اروپا، ۴۰۰ میلیون دالر برای مقابله با نفوذ چین در نیمکره غربی، و نزدیک به یک میلیارد دالر برای توسعه ظرفیت مواد حیاتی در داخل امریکا در نظر گرفت. پیام روشن بود: کاهش کمکهای سنتی و تمرکز بر سرمایهگذاری هدفمند در زنجیرههای تأمین غیرچینی.
در این چارچوب، سیاست «دوستمحور کردن زنجیرههای تأمین» گسترش یافت. امریکا تلاش کرد با کشورهای آسیای مرکزی همکاری نزدیکتری داشته باشد و پاکستان را حلقهای مکمل برای دسترسی به فلزات حیاتی دید. برخی تحلیلها نشان میدهند که مسیر «کریدور میانی» (از قزاقستان و دریای خزر تا قفقاز و اروپا) میتواند بخشی از راهحل باشد؛ هرچند با چالشهای زیرساختی و ترانزیتی جدی روبهرو است. در همین چارچوب، نزدیکشدن واشنگتن و اسلامآباد پیرامون مواد حیاتی معدنی و سرمایهگذاری یک شرکت امریکایی در معادن پاکستان نیز بهعنوان بخشی از باز تنظیم منطقهای دیده شد؛ حرکتی که با هدف کاستن از اتکا به چین انجام شده است.
اما شماری از کارشناسان تردید دارند که افغانستان بتواند در کوتاهمدت به گزینهای قابل اعتماد بدل شود. تحلیلهای مستقل تأکید میکنند که با وجود ذخایر بالقوهی عظیم، کمبود زیرساخت، انرژی، آب و چارچوب حقوقی باثبات، استخراج صنعتی را نامحتمل میکند. افزون بر این، حتی اگر مواد خام استخراج شود، نبود ظرفیت پالایش در منطقه مانع اصلی باقی میماند.
واقعگرایی ترامپ در برابر رویای معدنی
در چنین شرایطی، به گفته برخی کارشناسان، سیاست واقعگرایانه امریکا در قبال افغانستان و پیرامون آن، به احتمال زیاد ترکیبی از چند مسیر موازی خواهد بود.
نخست، اقدامهای محدود و هدفمند در داخل افغانستان؛ شامل پروژههای کوچک، همکاریهای امنیتی نقطهای و قراردادهای موردی. هدف، حفظ حداقلی حضور و نفوذ است، بیآنکه بازگشت رسمی به بگرام یا استقرار نظامی گسترده در دستور کار باشد. این رویکرد، دستکم در کوتاهمدت، موازنه اقتصادی یا ظرفیت پالایش را دگرگون نمیکند، اما برای واشنگتن گزینهای باز و انعطافپذیر باقی میگذارد تا در صورت تغییر شرایط، به سرعت فعال شود.
دوم، کاخ سفید بر گسترش «دوستمحوری» در آسیای مرکزی و پاکستان تمرکز خواهد داشت. مسیرهایی مانند کریدور میانی (از قزاقستان و خزر تا قفقاز و اروپا) هرچند کند و پرچالشاند، اما از نظر عملیاتی پایدارتر و کمهزینهتر از شرطبندی بر افغانستانِ تنها به شمار میروند. در این میان، نقش پاکستان کلیدی است: هرگونه اقدام در قبال افغانستان، از جمله بازپسگیری احتمالی بگرام، بدون هماهنگی و همکاری اسلامآباد بعید به نظر میرسد. موقعیت جغرافیایی، مسیرهای ترانزیت و نفوذ اطلاعاتی پاکستان در افغانستان، واشنگتن را ناگزیر از تعامل با این کشور میکند.
سوم، دولت ترامپ همچنان به سرمایهگذاری در حلقههای داخلی پالایش، مواد شیمیایی و بازیافت ادامه میدهد؛ همان گلوگاه اصلی که تعیین میکند چه کسی در رقابت جهانیِ مواد حیاتی دست بالا را دارد. اگر این ظرفیت در امریکا و متحدانش تقویت شود، وزن معادن افغانستان در معادله نهایی کاهش مییابد.
چهارم، استفاده از ابزار بودجهای و بازبرنامهریزی کمکهای خارجی برای حمایت از پروژههای مواد حیاتی در کشورهایی همسو با واشنگتن. این همان رویکردی است که دولت ترامپ در سپتامبر ۲۰۲۵ با هدف کاهش وابستگی به زنجیرههای چینی اعلام کرد.
پس از روی کار آمدن طالبان چین به یکی از فعالترین بازیگران خارجی در بخش معادن افغانستان تبدیل شده است.
جمعبندی آن است که میان «دلگرمی ۲۰۱۷» و «راهبرد ۲۰۲۵» یک پیوستگی روشن دیده میشود: ترامپ همچنان به افغانستان از منظر ژئواقتصادی و معاملهمحور مینگرد؛ جایی که منابع زیرزمینی نه صرفاً ثروت طبیعی، بلکه ابزار چانهزنی در رقابت با چین هستند. فشار برای بازگشت به بگرام، بازتنظیم کمکهای خارجی و سیاست «تأمین دوستانه» همه در همین چارچوب قرار میگیرند. ترامپ میخواهد به معادن افغانستان دست یابد، اما پاکستان در تلاش است ترامپ را متقاعد کند که راه این دسترسی از مسیر اسلامآباد میگذرد.
وزارت امور مهاجرین و عودتکنندگان اداره طالبان روز پنجشنبه ۲۲ عقرب از آزادی ۷۵۴ مهاجر افغان از زندانهای عراق و پاکستان خبر داد.
این وزارت گفته است که از این میان ۷۲۵ نفر در زندانهای پاکستان و ۲۹ نفر در عراق زندانی بودند که پس از آزادی به افغانستان بازگشتهاند.
گفته شده که این افراد از ۲ تا ۹ ماه در زندانهای پاکستان و عراق زندانی بودهاند.
وزارت مهاجرین طالبان درباره دلایل زندانی شدن این افراد در پاکستان و عراق جزئیاتی ارائه نکرده است، اما پاکستان مهاجران افغان را عمدتا بهدلیل نداشتن مدارک اقامتی معتبر بازداشت میکند.
نهادهای حقوق بشری بارها از پاکستان خواستهاند که بازداشت مهاجران افغان را متوقف کند. بازداشتشدگان شامل کودکان و زنان میشوند که نگرانی سازمانهای حامی پناهجویان را برانگیخته است.
حکومت پاکستان در پی تیرهشدن روابط آن با طالبان، سختگیریها بر مهاجران افغان را افزایش داده است.
دیدهبان حقوق بشر اعلام کرد که اصلاحات پیشنهادی مرتبط با مقررات «تحریمهای خودمختار» استرالیا، به این کشور اجازه میدهد که تحریمهای هدفمند و ممنوعیت سفر علیه رهبران طالبان وضع کند.
این سازمان در بیانیهای اصلاحات پیشنهادی جدید حکومت استرالیا در مقررات تحریمهای این کشور را گامی مهم برای پاسخگویی مقامهای طالبان و دیگر افرادی دانسته که در نقضهای جدی حقوق بشر در افغانستان دست دارند.
حکومت استرالیا در روز ۳۰ اکتبر، از پایان مشورتها درباره اصلاحات پیشنهادی در «مقررات تحریمهای خودمختار» این کشور خبر داد.
وزارت خارجه استرالیا در بیانیهای گفته بود که اصلاحات پیشنهادی در این مقررات بهدنبال معرفی معیارهای جدیدی برای ایجاد فهرست تحریمهای ویژه افغانستان است. این اصلاحات همچنین شامل تحریمهای تسلیحاتی علیه افغانستان و ممنوعیت ارائه خدمات مرتبط با تسلیحات به افغانستان میشوند.
دیدهبان حقوق بشر روز چهارشنبه در بیانیهای نوشت که اصلاحات پیشنهادی در مقررارت تحریمهای استرالیا، به این کشور اجازه میدهد تحریم و ممنوعیت سفر علیه افراد و نهادهایی در افغانستان اعمال کند که در سرکوب زنان، دختران و اقلیتها، یا بهطور کلی در هر نوع سرکوب، دخیل، مسئول یا همدست هستند.
به گفته دیدهبان حقوق بشر، این اصلاحات همچنین اجازه میدهد تحریمهایی علیه هر کسی که «حاکمیت خوب و قانونمداری را در افغانستان تضعیف میکند»، وضع شود.
نیلا گاوشن، مدیر بخش استرالیا در دیدهبان حقوق بشر گفت: «برای حکومت استرالیا ضروری است که علیه رهبران طالبان که در سرکوب حقوق زنان و دختران و دیگر موارد نقض فاحش حقوق بشر در افغانستان دست دارند، اقدام کند.»
او افزود که مقررات اصلاحشده تحریمها به استرالیا اجازه میدهد به دیگر کشورهایی بپیوندد که هماکنون برای مقابله با سرکوب گسترده و سیستماتیک طالبان گامهایی برداشتهاند.
دیدهبان حقوق بشر بار دیگر تاکید کرد طالبان از زمان بازگشت به قدرت در آگست ۲۰۲۱، حملات به حقوق زنان و دختران را شدت بخشیده است. به باور کارشناسان ملل متحد، اقدامات طالبان علیه زنان افغان، مصداق «جنایت علیه بشریت» از نوع «آزار و اذیت جنسیتی» است.
در بیانیه دیدهبان حقوق بشر، همچنین به محدود کردن فضای مدنی، سانسور گسترده و بازداشت و شکنجه فعالان و خبرنگاران بهدست طالبان اشاره شده است.
دیدهبان حقوق بشر همچنین گفت که دگرباشان و اقلیتهای جنسی نیز در افغانستان تحت کنترول طالبان وضعیت ناامیدکنندهای دارند و با تهدیدهای جدی علیه امنیت و جان خود روبهرو هستند.
این سازمان افزود که همچنین در حملات گروههای وابسته به داعش، صدها تن از مردم شیعه هزاره و دیگر شهروندان کشته و زخمی شدهاند.
روزنامه واشنگتن پست برای نخستین بار از یک عملیات مخفی ضد مواد مخدر سازمان اطلاعات مرکزی امریکا در جریان حضور ایالات متحده در افغانستان پرده برداشت.
برپایه این گزارش که روز چهارشنبه منتشر شد، سیا در یک عملیات مخفی ۱۰ ساله، دانههای اصلاحشده خشخاش را از طریق هوا بر مزارع در افغانستان پاشید تا تولید مواد مخدر در این کشتزارها را کاهش دهد.
در این عملیات، سیا تلاش کرد که به صورت مخفیانه محصولات مزارع خشخاش را دستکاری کند.
ماموران سیا در این عملیات، شبها دانههای خشخاش دستکاری شده را با هواپیما بر کشتزارها میپاشیدند. این دانهها گیاهانی محصول میدادند که تقریبا قابلیت تولید هیچ نوع مواد شیمیایی مورد نیاز برای تولید هروئین را نداشتند.
این برنامه که تاکنون گزارش نشده بود، بخش ناشناختهای از جنگ ۲۰ ساله امریکا در افغانستان است. برپایه این گزارش، این برنامه از پاییز سال ۲۰۰۴ آغاز شد و بهرغم اینکه چند بار توقف، تا سال ۲۰۱۵ ادامه یافت.
واشنگتنپست نوشت که دستکم ۱۴ منع به شرط افشا نشدن نامشان، این ماموریت سیا در افغانستان را تایید کردند.
اجرای عملیات
واشنگتنپست نوشته است که در عملیات مخفی سیا، دانهها ابتدا در مکانی در ایالات متحده پرورش یافتند، با دانههای معمولی خشخاش تلاقی داده و سپس بهصورت انبوه تولید شدند.
دانهها باید در اواخر پاییز، همزمان با کاشت کشاورزان افغان، پخش میشدند. یکی از مقامات پیشین گفت: «باید دقت میکردی طوری انجام شود که خیلی جلب توجه نکند، تا کشاورز افغان متوجه هیچ تغییری نشود، اما در عین حال بهتدریج گونه غالب شود.»
این گیاهان امریکایی تقریباً هیچ مرفینی تولید نمیکردند، ولی به گونهای اصلاح شده بودند که زودتر سبز شوند و گلهای سرخ درخشانی بدهند تا برای کشاورزان جذاب بهنظر برسند و آنان دانههایش را نگه دارند و دوباره بکارند.
چند مقام گفتند این برنامه امیدوار بود که کشاورزان بخشی از این دانهها را بفروشند تا در بازارهای پررونق کشاورزی افغانستان پخش شود. مناطق هدف این برنامه، در سالهای بعد دوباره تحت پوشش این دانهها قرار گرفتند تا گونه اصلاحشده به تدریج به گونه اصلی خشخاش تبدیل شود.
پیشرفت برنامه از راههای گوناگون ارزیابی میشد: تصاویر هوایی و ماهوارهای که نشان میداد کشاورزان گیاهان بیثمر را از بین میبرند، شنود ارتباطات میان تولیدکنندگان تریاک، و حتی بازدیدهای میدانی پنهانی با مامورانی که هدف واقعیشان را فاش نمیکردند.
این عملیات پس از روی کار آمدن بارک اوباما نیز ادامه یافت و در جلسات کمیته معاونان شورای امنیت ملی در کاخ سفید مطرح میشد. اما سرانجام به دلیل هزینههای سنگین متوقف شد.
واشنگتنپست نوشت که در طول نزدیک به دو دهه، همواره میان کشاورزان افغان آوازههایی وجود داشت مبنی بر اینکه خارجیها با پاشیدن مواد، آلوده کردن کودها یا پخش بیماری، محصولاتشان را خراب کردهاند. به نوشته این روزنامه، اکنون روشن شده که این آوازهها کاملاً بیاساس هم نبودهاند.
چالش خشخاش سر راه اهداف امریکا
در اوایل دهه ۲۰۰۰، تجارت روبهرو شد تریاک در افغانستان از موانع عمده تحقق هداف امریکا در افغانستان بود. نیروهای امریکایی با طالبان و دیگر گروههای تروریستی در جنگ بودند و همزمان، واشنگتن به دنبال تثبیت دولت مورد حمایت غرب در افغانستان بود. با این حال، قاچاق هروئین، منبع تغذیه فساد در حکومت وقت حامد کرزی، رئیسجمهور سابق افغانستان بود و برای طالبان نیز هزینه سلاح و تجهیزات فراهم میکرد.
به نوشته واشنگتنپست، همپیمانان غربی و نهادهای مختلف امریکا بر سر روش مقابله با کشتزارهای خشخاش دچار اختلاف شدید بودند؛ از سمپاشی هوایی گرفته تا خرید کل محصول و تبدیل آن به دارو در خارج از کشور.
در بحبوحه همین تلاشها، مرکز جرایم و مواد مخدر سیا بدون هیچ گونه سر و صدا برنامه مخفی خود برای نابودی هروئین افغانستان را آغاز کرد.
به نوشته واشنگتنپست، این ماموریت در ابتدا با استفاده هواپیماهای بریتانیایی C-130 و شبهنگام انجام میشد تا از سوی مردم محلی شناسایی نشود.
در این ماموریت، میلیاردها دانه خشخاش خاص، از آسمان بر مزارع خشخاش افغانستان به ویژه در ولایتهای هلمند و ننگرهار پاشیده شد.
واشنگتنپست نوشت که ظاهرا این دانهها از طریق مهندسی ژنتیکی ساخته نشده بودند چرا که فناوری دستکاری ژن در آن زمان در دسترس نبود. دانههای مورد نظر، طی سالها پرورش و اصلاح، از میان دانههای طبیعی انتخاب شده بودند تا گیاهانی با مواد آلکالوئیدی کمتر ثمر بدهند. آلکالوئیدی ماده موثر برای تولید هروئين است.
برنامهای به شدت مخفی
در گزارش واشنگتنپست آمده است که هنوز هم روشن نیست که چند پرواز برای پاشیدن این دانهها بر کشتزارهای افغانستان انجام شد. همچنین، جزئیات مربوط به بودجه و میزان موفقیت این برنامه نیز همچنان محرم است.
دو مقام پیشین امریکایی گفتند که اجرای پروازها نیازمند مجوز رسمی و محرمانهای از جورج دبليو بوش، رئیسجمهور وقت امریکا بود.
در گزارش آمده که گفته میشود حکومت حامد کرزی نیز در زمان آغاز از این برنامه اطلاعی نداشت، اما مشخص نیست که بعدا مطع شد یا خیر.
آنتونیو ماریا کوستا که از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۰ رئیس دفتر مبارزه با مواد مخدر و جرم سازمان ملل بود، گفت زمزمههایی درباره برنامهای شبیه این شنیده بود اما هرگز نتوانست به طور رسمی آن را تایید کند.
در سال ۲۰۱۵، زمانی که این برنامه در افغانستان رو به پایان بود، مقامات امریکایی احتمال اجرای این روش غیرمعمول را در مزارع خشخاش مکسیکو بررسی کردند. اما بهدلیل کوهستانی و پراکنده بودن مزارع مکسیکو، این طرح کنار گذاشته شد.
با این حال، به رغم اجرای این برنامه، واشنگتنپست نوشت که به عتراف مقامهای غربی، برنامه کلی مبارزه با مواد مخدر در افغانستان یک شکست مطلق بود. اختلاف نهادهای امریکایی، تنش با متحدان، حمایت نیمبند حکومت کرزی و پیوند عمیق کشت خشخاش با فرهنگ و اقتصاد روستایی افغانستان، از عوامل این شکست عنوان شدهاند.
وزارت دفاع امریکا همواره از دخالت بیشتر در جنگ مواد مخدر خودداری میکرد و میگفت که این موضوع توجه را از هدف اصلی یعنی مبارزه با طالبان و گروههای تندرو منحرف میکند.
با این حال، چند مقام پیشین سیا و وزارت خارجه امریکا گفتند که برنامه پخش دانههای اصلاحشده برای مدتی مؤثر بود، هرچند هزینه بسیار سنگینی داشت و بخش بزرگی از بودجه عملیاتی مرکز جرایم و مواد مخدر سیا را مصرف کرد.
در گزارش همچنین آمده که برخی از افرادی که از این برنامه آگاه بودند، از نتایج آن چندان رضایت نداشتند و گفتند این عملیات هیچ تأثیر پایدار و قابل توجهی بر تولید تریاک افغانستان نداشت و تنها به سیاستگذاران حکومت بوش کمک کرد تا از تصمیمات سخت در جنگ مواد مخدر افغانستان طفره بروند.
بازرس ویژه امریکا، سیگار، در سال ۲۰۱۸ در گزارشی نوشت: «هیچ برنامه ضد مواد مخدری که از سوی ایالات متحده، همپیمانان آن یا حکومت افغانستان اجرا شد، کاهش پایدار در کشت خشخاش یا تولید تریاک به همراه نداشت.»
با این حال، سیگار از برنامه مخفی سیا برای دستکاری مزارع خشخاش افغانستان اطلاعی نداشت.
ایالات متحده از سال ۲۰۰۱، حدود ۹ میلیارد دالر برای مهاجر جریان هروئین از افغانستان هزینه کرد. برپایه گزارش سیگار، کشت خشخاش در افغانستان از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱ کاهش یافت، اما پس از آن دوباره افزایش پیدا کرد و پس از ۲۰۱۶ بهشدت اوج گرفت.
طالبان برای سالها از تجارت هروئین سود میبرد، هرچند مقامهای امریکایی درباره میزان وابستگی مالی طالبان به آن اختلاف نظر داشتند.
جنجال بر سر سمپاشی
امریکا در دهههای گذشته، جنگ گستردهای را در مناطق مختلف جهان علیه مواد مخدر غیرقانونی راهاندازی کرده است. از رهگیری محمولهها گرفته تا نفوذ به شبکههای قاچاق و استرداد قاچاقچیان بزرگ.
گزارش واشنگتنپست درباره افغانستان نیز در زمانی منتشر شده که «جنگ با مواد مخدر» بار دیگر در دستور کار امنیتی قرار گرفته است.
دونالد ترامپ، رئيسجمهور امریکا، معضل مواد مخدر را تهدیدی همتراز با تروریسم بینالمللی میداند. او مجوز استفاده از نیروی نظامی را برای حمله به قاچاقچیان مظنون در دریا صادر کرده است؛ اقدامی که بسیاری از مقامات و کارشناسان حقوقی پیشین آن را ناقض حقوق بینالملل دانستهاند.
ایالات متحده برای نابودی مزارع گیاهانی که مواد مخدر تولید میکنند، روشهای مختلفی را آموزده است. در کلمبیا، امریکا هزینه سمپاشی هوایی گسترده با علفکش «گلیفوسیت» را بر مزارع کوکا (منبع کوکائین) پرداخت. مقامهای امریکایی مدعی بودند که این روش باعث کاهش محصول شد.
در پرو، نهادهای کنترول مواد مخدر امریکا گلولههایی حاوی علفکش را آزمایش کردند، اما هرگز از آنها استفاده نشد.
در افغانستان، دفتر امور بینالمللی مواد مخدر و اجرای قانون وزارت خارجه امریکا پیشنهاد کرد که همانند مدل کلمبیا، سمپاشی هوایی تهاجمی با گلیفوسیت انجام شود. اما پنتاگون، سیا و حکومت بریتانیا با این طرح مخالفت کردند و گفتند این کار باعث میشود مردم افغانستان از حکومت مرکزی رویگردان شوند و به طالبان بپیوندند.
مقامهای بلندپایه افغانستان نیز هشدار دادند که این مواد شیمیایی میتواند منابع آب زیرزمینی را آلوده کند و برای جامعه کشاورزی افغانستان فاجعهبار باشد.
واشنگتنپست نوشت که ویلیام وود، سفیر وقت امریکا در افغانستان و سفیر پیشین در کلمبیا، چنان بر اجرای سمپاشی اصرار داشت که به گفته سه مقام ارشد سابق، پیشنهاد کرد در چهارراهی احمدشاه مسعود در کابل، با مایوی شنا درون یک بشکه گلیفوسیت بنشیند تا بیضرر بودن آن را ثابت کند. او سپس در میان همکارانش به «بیل شیمیایی» معروف شد.
یکی از مقامهای پیشین حکومت بوش نقل کرد که بوش در یک تماس ویدئویی به کرزی گفت: «من آدمِ سمپاشیام.» کرزی پاسخ داد: «نه، در افغانستان نیستید.»
واشنگتنپست نوشت مقامهای امریکایی آنقدر مطمئن بودند که حکومت افغانستان سرانجام طرح سمپاشی را خواهد پذیرفت که تجهیزات و مواد گلیفوسیت را برای استفاده زمینی به کابل منتقل کردند. اما کابینه وقت افغانستان در جنوری ۲۰۰۷ این برنامه را رد کرد. طبق گفته مقامهای سابق، هیچ سمپاشی گستردهای روی خشخاش افغانستان انجام نشد.
طالبان و پاکستان پس از شکست مذاکرات استانبول حملات لفظی و سیاسی علیه یکدیگر را تشدید کردهاند. خواجه آصف، وزیر دفاع پاکستان، پرچم حملات لفظی به طالبان را به دست گرفته و از پشت صفحه اکس و تلویزیونهای پاکستان قول حمله به شبهنظامیان تیتیپی در داخل افغانستان را میدهد.
در حالیکه عاصم منیر، فرمانده قدرتمند نیروی زمینی ارتش ساکت است، خواجه آصف با لفاظیهای جنگطلبانه، فورمول ترامپ، «صلح از طریق زور» را در پیش گرفته است.
پس از دو دور مذاکرات بی نتیجه در استانبول، طالبان که با خروج نیروهای امریکایی از افغانستان اعتماد به نفس وصفناپذیری به دست آورده اند، اکنون کمتر از دیپلوماسی سخن میزنند و پاسخ خواجه آصف را با رتوریک توسعهطلبی ارضی میدهند. آنها ادعای مرزی دولتهای پیشین علیه پاکستان را تکرار میکنند و داستان شکست امریکا و شوروی را به رخ پاکستانیها میکشند.
طالبان که در آغاز مذاکرات قطر و استانبول با پنهانکاری معمول خود روند مذاکرات را محرمانه نگهداشته بودند، نبرد روایت را به هیئت پاکستان باخته بودند که به طور هدفمند و کنترول شده اطلاعات را در اختیار رسانههای خود قرار میدادند.
پاکستانیها میگفتند که طالبان افغان با حمایت از تیتیپی مایل به پایان تنش و درگیری میان دو کشور نیستند. آنها طالبان را یک گروه انعطافناپذیر و حامی تروریسم معرفی میکردند.
اکنون نوبت طالبان بود که از رویکرد محافظهکارانه و پنهانکاری سیاسی معمول خود فاصله بگیرند و کنترول روایت را با افشاگریهای بیسابقه درباره مذاکرات استانبول به دست آورند. مقامات طالبان اسلامآباد را مقصر شکست گفتوگوها معرفی کرده اند. آنان با فراخواندن سفرا و دیپلوماتهای خارجی در کابل و برگزاری نشستهای مطبوعاتی، به افشاگری درباره جریان گفتوگوهای استانبول پرداختند.
وزیر خارجه طالبان گفت که خواست پاکستان کنترول تیتیپی توسط اداره طالبان است و اداره طالبان باید مسئولیت حملات شان را به دوش بگیرد. متقی حتی مدعی شد که پاکستان خواستار انتقال جنگجویان تیتیپی از مناطق قبایلی پاکستان به داخل افغانستان است. البته، طالبان افغان تا حدی به درخواست پاکستان پاسخ داده و شماری از خانوادههای طالبان پاکستانی را زیر نام اسکان «مهاجران وزیرستانی» به ولایتهای دورتر از سرحد، مانند غزنی انتقال داده اند.
امروز، نجیبالله، معین وزارت داخله طالبان و رئیس هیئت مذاکرهکننده با پاکستان، جزییات بیشتر از مطالبات پاکستان و موضوعات گفتوگوهای استانبول را فاش کرد. او گفت که هیئت پاکستانی خواستار فتوا درباره ناروا بودن جهاد در پاکستان، انتقال شبهنظامیان به داخل خاک افغانستان، تضمین درباره توقف هرگونه حمله به خاک پاکستان شده است.
افشاگری طالبان از یک سو و حوادث بعدی پس از شکست مذاکرات در استانبول بهویژه حمله انتحاری در اسلامآباد و حمله به دانشکده نظامی وانه در وزیرستان جنوبی، پیچیدگی روابط دو طرف و بحرانی بودن آن را به نمایش گذاشت.
پایان امیدواری به گفتوگو و تفاهم از طریق فشار کشورهای منطقه را میتوان در اظهارات مقامات دو طرف مشاهده کرد.
موضع طالبان درباره صدور فتوا و ایستادگی در حمایت از تحریک طالبان پاکستان نشان میدهد که آنان به هیچ صورت از حمایت از شبه نظامیان پاکستانی دست نمیکشند و حاضرند به خاطر آنها وارد درگیری و تنش طولانی با پاکستان شوند.
نکته جالب این است که سالها یکی از خواستهای حکومت پیشین افغانستان از پاکستان این بود که جنگ طالبان در افغانستان را حرام اعلام کنند. اما پاکستانیها به این درخواست پاسخ منفی دادند و گفتند که طالبان افغان مشکل داخلی و ناشی از شیوه حکومتداری در افغانستان است.
اکنون قضیه برعکس شده و پاکستان از نظام حاکم در افغانستان خواستار صدور فتوا است.
حالا، پرسش اصلی این است که چرا طالبان تصمیم گرفتهاند پشت پرده مذاکرات را فاش کنند، در حالی که پیشتر در زمینه اطلاعرسانی و شریککردن اطلاعات با مردم، محتاط و پنهانکار بودند؟
جلوگیری از حمله پاکستان
مقامات طالبان با اظهارات بیپرده درباره جزئیات مذاکرات سعی دارند که از اعتبار روایت پاکستان بکاهند، روایتی که مبنای توجیه حمله احتمالی پاکستان به خاک افغانستان خواهد بود. طالبان می خواهند نشان دهند که مطالبات پاکستان غیرعملی است و آنها حاضر نیستند با شبه نظامیان پاکستانی به خاطر جلب رضایت اسلام آباد وارد درگیری شوند. طالبان سعی دارند که قناعت افکار عمومی داخلی را فراهم کنند که آنچه رخ میدهد نتیجه بیتوجهی آنان به مطالبات پاکستان نبوده است.
در این مرحله، طالبان دیگر امیدی به موفقیت مذاکرات با پاکستان ندارند. زیرا، موضوع اصلی اختلاف میان دو طرف نیازمند تغییرات اساسی در روابط و سیاستهای دو طرف است. طالبان باید از حمایت از گروههای شبه نظامی متحد خود دست بردارد و بار پیامدهای آن را به دوش بکشد.
در مقابل، پاکستان هم باید امتیازات بزرگی به طالبان افغان بدهد که تا قطع روابط با تیتیپی را جبران کند. آیا چنین توافق بزرگی ممکن است؟ اگر اسلام آباد امریکا را به امتیاز دادن به طالبان متقاعد کند، شاید اداره طالبان نگرانی امنیتی پاکستان را جدی بگیرد.
حملات انتحاری در اسلامآباد و حمله به دانشکده نظامی در وانه بخشی از زنجیره حملات شبه نظامیان در پاکستان است و ارتش پاکستان نیز به آن واکنش نشان خواهد داد. سران پاکستان هند و طالبان را به دست داشتن در این حملات متهم کردهاند. پاکستان قادر به حمله مستقیم به هند نیست، اما طالبان در افغانستان یک هدف دمدستی محسوب میشود. هیچ کشوری حاضر نیست از آن در برابر حملات هوایی و راکتی پاکستان حمایت سیاسی و نظامی کند.
در چنین مقطعی، طالبان به حمایت داخلی نیاز دارد. طالبان بیشتر از تهدید پاکستان از بحران مشروعیت داخلی آسیبپذیر است. تمام گروههای اجتماعی و اقشار جامعه با طالبان، رفتارها و سیاستهای آن مخالف هستند. طالبان هیچ تلاشی هم برای کسب مشروعیت داخلی در چهار سال گذشته نکرده است. برعکس تمام تمرکز این گروه بر کسب مشروعیت جهانی بود که در آن نیز ناکام مانده است.
حملات پاکستان احساسات ضدپاکستانی را در افغانستان، به ویژه در میان پشتونها، شدیداً تحریک کرده است و طالبان از آن استفاده سیاسی میکند. روایت طالبان از هژمونی و سلطه طلبی پاکستان این احساسات را قوی نگه میدارد و به مشروعیت قسمی و غیرمستقیم حاکمیت طالبان کمک میکند.
پایان دیپلوماسی محرمانه با پاکستان
طالبان برای حفظ اعتبار خود دیگر به دیپلوماسی پنهان با پاکستان اعتقادی ندارند و ترجیح میدهند جنگ روایتها را در فضای عمومی ببرد. این رویکرد، هم برای حفظ انسجام داخلی طالبان ضرور است، هم برای اعمال فشار سیاسی بر پاکستان و جلب حمایت داخلی و جلب توجه برخی کشورها در منطقه.
تا زمانی که پاکستان همزمان با مذاکرات، دیپلوماسی تهاجمی را برای شکل دادن به افکار کشورها و مردم منطقه علیه طالبان به کار گیرد طالبان نیز با رو کردن جزییات مذاکرات پشت پرده به این روایت خدشه وارد میکند و جایگاه خود را در میان حامیان جدید و قدیمی خود حفظ میکند.
کاظم غریبآبادی، معاون وزیر خارجه ایران، در دیدار با سفیر طالبان در تهران، خواستار رهاشدن آب بند سلما به سوی مشهد شد. او همچنین درباره حقآبه دریای هلمند با سفیر طالبان گفتوگو کرده است.
غریبآبادی روز چهارشنبه در شبکه اجتماعی اکس نوشت که در دیدار با سفیر طالبان، درباره پیگیری تفاهمات صورتگرفته در جریان سفر اخیر به کابل و مسئله حقآبه هیرمند گفتوگو کرده است.
او افزود: «در این دیدار، بر ضرورت رهاسازی آب سد سلما برای تامین بخشی از آب شرب شهر مشهد — که میزبان شمار قابل توجهی از اتباع افغانستانی نیز هست — از طریق سد دوستی، تاکید ویژه کردم.»
بند سلما در ولایت هرات در دوران حکومت پیشین افغانستان با سرمایهگذاری هند و به ارزش حدود ۳۰۰ میلیون دالر ساخته شده است.
سفارت طالبان در تهران نیز اعلام کرده است که دو طرف در این دیدار درباره وضعیت زندانیان افغان در ایران، تسهیل همکاریهای قنسولی و رسیدگی به مشکلات مهاجران افغان در ایران بحث و تبادل نظر کردند.
ایران در حال حاضر با خشکسالی بیسابقهای روبهروست. مقامات ایرانی هر از گاهی در مورد آب دریای هلمند با طالبان گفتوگو میکنند. مقامهای ایران میگویند طالبان به تعهدات خود در زمینه حقآبه عمل نکرده است، اما طالبان میگوید افغانستان به دلیل خشکسالی شدید، با کمبود آب مواجه است.